یادداشتهای آقای خاص

روزمرگی های هر انسان دارای تفکر

یادداشتهای آقای خاص

روزمرگی های هر انسان دارای تفکر

عنوان ندارد

تو چار دیواریم نشسته بودم 

شیشه مربایی که توش قلب معشوقه ام نگهداری میکردم مثل همیشه رو طاقچه بود

تمییییز – همیشه شیشه برق میزد

سلول بدی نبود، فقط پنجره نداشت 

زندگی جاری بود... تو یه سلول 9 متری

به جرم قتل زندانی شده بودم

ولی قتلی مرتکب نشده بودم

فقط قلب زنی رو که دوست داشتم تصاحب کرده بودم

ساعت معنی نداشت داخل سلول 

فقط بعضی وقتا سقف میومد پائین .. انققققققد که به سینم فشار میاورد

ادامه داشت ...

تا با صدای تق تق مادرم ... بالا میرفت 

دارو و غذا میاورد

میگفت خانوم فلانی اومده سراغ قلبش میگیره

و من باز با دستمال شیشه رو تمیز میکنم             96/10/07

سر تیتر اخبار



آقای *ب * و آقای *ح* در یک روز خنک پائیزی در بالکن نشسته بودند و قهوه میخوردند و بحث میکردند راجع به اینکه امروز چهارشنبه است یا پنج شنبه ؟؟؟؟


باد خنک پائیزی می وزید ...

آسمان سرخ شده بود 

معلوم بود که میخواد بباره ...


صدای تلپی اومد ...


آقای *ب* تو قهوه اش رو نگاه کرد 

دید یه چشم داره نگاهش میکنه ..


به آسمون نگاه کرد

اول چشم  بعد انگشت وسط دست   و بعد   شصت پا 


و همینطور بارش ادامه پیدا کرد ...


روده ، أمعاء وأحشاء .... همه چیز 


سریع به داخل رفتند


از آن بارشهای ناجور پائیزی بود ...


( این اتفاق از زمانی شروع شد که زیر دریایی اتمی روسیه به اتوبوس بچه های مدرسه که به پیک نیک میرفتند برخورد کرد_ لهستان ١٩٤١)


#آقای_خاص

درد امعا و احشا

مانا از درد به خودش میپیچید

از سر تا انتهای روده بزرگ


تصمیم به مداوا گرفت 

                  پس رفت به سوی مداوا


دکتر برجسته تو نگاه اول متوجه قضیه شد ...

مانا رو بیهوش کرد و تمامی أمعاء و أحشاء مانا رو در اورد 

و به جاش سرترالین و کافئین و نیکوتین پر کرد


.

.

.

مانا وقتی به هوش اومد دنیاش رنگ نداشت 

            رفت کنار پنجره 

              از اسمون خاکستر میبارید


جوری عوض شده بود که حتی عروسکهاش هم ناراحت بودن 


          مانا تصمیم گرفت بازم بخوابه

          حداقل تو خواب دنیا رنگی بود


دکتر برجسته داروی تجویز کرد


مانا خوابید 

           و تو خواب از خواب بیدار شد

                   ودوباره تو خواب خوابید


خیلی خوب بود که تو خواب از خواب بیدار بشه و دنیاش رنگی باشه

تا دنیایی که عروسکهاش ناراحت باشن 

          و از اسمون خاکستر بباره


نکته مثبت خواب این بود:

                          تنها نبود 

                               بلور خانم بود


یه تکان شدید ...

                      به خودش اومد 

          همه چیز دوباره خاکستری شد 


خانم ^ م^ بالای سرش بود ولی بازهم خواب بود 


خواب بود و همه چیز خاکستری

رنگ از خوابش هم گرفته شده بود


خانم ^م^ و خانم ^ ا ^ سعی در برگردوندن رنگ به دنیای مانا داشتن 

ولی...

مانا دیگه معنی رنگ روهم نمیدونست 


            وبازهم مانا مهاجرت کرد

به دنیای سفید که همه رنگها رو داشت 

          مانا رنگ دوست داشت

                                        خیلی

...


٩٦/٠٩/٠٥ مانا

روزی ، نادر به جرم نامعلومی ، به حبس ابد محکوم شد. اما برای اینکه لطفی در حقش کرده باشند ، شرایطی برای آزاد شدن از زندان برای او تعیین کردند. شرط آزادی او چنین بود : باید آن قدر خودش را به کف سلولش می مالید تا زمین سیمانی حدود دو متر گود می شد. نادر با خود گفت : "برای آزادی خواهم جنگید" و شروع کرد به قل خوردن کف سلول ، و در حالی که از تک تک آن لحظات منزجر بود ، به کارخود ادامه داد. سال ها گذشت تا این که کف سلول حدود دو متر پایین رفت. دو افسر آمدند. در سلول را باز کردند و نادر را با مهربانی و احترام آزاد کردند.            نادر امروز آزاد است. او خود را به کف خیابان ، فروشگاه ها و حتی موزه ها می مالد و غمگین است. او دست به هر جنایتی می زند تا او را دوباره به حبس ابد محکوم کنند . اما به دلیل نامعلومی دیگر کاری با او ندارند. نادر انسان خطرناکی است.



بدون تاریخ

بدون امضا


و باز هم...

مشکلی که مانا با دیدن داشت 


حلقه ای از کافئین دور چشم مانا را پوشانده بود 

درست مثل کسی که از سوراخ دیوار به محیط نگاه میکرد

برای حل مشکل پیش پروفسور برجسته رفت 

پروفسور برحسته نسخه طلایی دارو تجویز کرد


حالا کافئین دیگر وجود نداشت 

اما مانا دیگر احساس هم نداشت 

.

.

.

بلور خانم برای مانا لیوان دیگری نسکافه اورد


اوردن نسکافه ،تداخل قرص و کافئین و نیکوتین 

         دنیایی ساخت مورد علاقه مانا

         

        مانا به فکر هجرت بود

              مانا مهاجرت کرد

                     تنها جسمش ماند

                           در دنیای رنگی


٩٦/٠٩/٠٥ مانا